
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
و گرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
بسر رسید ونیامد بسر زمان فراق
سری که بر سر گردون بفخر میسودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم بگردابی
فتاد ز ورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
زموج شوق تو در بحر بیکران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد وخان و مان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم بجان که شدست
تنم وکیل قضا ودلم ضمان فراق
ز سوز و شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این سر شدن حافظ
به دست هجر ندادیکسی عنان فراق
اینکه این شعراز خواجه رو انتخاب کردم یه دلیل تنها یه
دلیل داشت اونم فراق... اگر بدست من افتد فراق را بکشم ..
ولی ...نه...خوب میگم .از دوری خیلی چیزا به ستوه اومدم....
دوری.. اگه بخوام بگم که تمومی نداره.... یه زمانی بود که این
فراقی که کلی تو این غزل حافظ اومده فقط فوش میخورد و دیگر
هیچ ؟ حالا لااقل اینقدر از خودشون هم دور نبودن. اقلکآ همونا
بود و بس.الانه دوری از یار و دیار. دوری از انسانیت.دوری از بار
واقلام دیگه فراق در سطح وسیعی حتی به اندازه دل آدما
هست.چرا وختی که رفیقمون به کمک ما نیاز داره بی خیالیم.
به من چه چیه بابا یه وختی هم میاد که تو به کمک نیازمند
میشی اون وخت هم لابد به کسی مربوط نیست مشکل
خودته. رفاقت کجا رفته.خارجی شدیم با همه چی بیگانه .
بلا نسبت بی غیرت یه زمانی بود که میگفتن ایرانی و غیرتش
تعصب رو همه چی اگه امروز آرش نیست کمانش که بی تیر
نیست. شغادها رو هنوزم میشه رستم وار به درخت دوخت.
کافیه که فراق رو زیر پا بزاریم. به منیت خودمون فقط به همون و
درست کردنش فکر کنیم .باور کنید که هنوزخون تو رگهامون تو
رگ غیرتمون هست.